💛🍃💙🍃📗🍃💙🍃💛
نسیم رحمتی از کوی یار می آید
قرار سینۀ هر بی قرار می آید
چکیده قطرۀ اشکی به روی سینه و باز
زمان فتنه سر آمد، نگار می آید
کمی خموش، گمانم ز سرزمین حجاز
صدای آمدن تک سوار می آید
در این سکوت گلوگیر و پر غم پاییز
به گوش زمزمه های بهار می آید
اگر شکست دلم ساقیا فدای سرت
سبوی شکسته هم شبی به کار می آید
فتاده ولوله ای بین سائلان حرم
که کوچه باز کنید سفره دار می آید
همین که پای بلا وا شود به جامعه ای
میانشان سخن از انتظار می آید
اگر مرا به غلامی خویش نشناسد
عجب خجالتی آقا به بار می آید
خبر دهید به زهرا ستارۀ سحرت
به انتقام تو با ذوالفقار می آید
حریم سینه به غم مبتلا شده چه کنم
دلم هوایی کربلا شده چه کنم
💛🍃💙🍃📗🍃💙🍃💛
^^^^^*^^^^^